$$$$ بوي ياس$$$$


ماه عزیز

 


سحر هنگامه راز و نياز است 
سحر ميخانه دلدار باز است

سحر جود و كرم بسيار دارد
سحر بوي خوش دلدار دارد

سحر مهماني خاص الهي است 
سحر وقت گذار از روسياهي است

سحر آمد دلم فرياد دارد
كريمي كو كه ما را ياد آرد

كريمي كو كه دست ما بگيرد
گدا را با همه جرمش پذيرد

كريمي كو كه گردد ميزبانم 
كه من مرغ شب بي آشيانم

كريمي غير تو يا رب نباشد
به جز نام توأم بر لب نباشد

بزرگي كن كرم بنما به حالم 
ببين افسرده و بشكسته بالم

بيا جاني بده بر قلب خسته
بنه مرهم بر اين بال شكسته

مرا آماده پرواز بنما
مرا با دلبرم همراز بنما

كرم بر مضطري كن يا الهي
بيا و دلبري كن يا الهي

پناهي بر گدا جز اين حرم نيست
تو كه رسمت به جز لطف و كرم نيست

مرا امشب دگر كن ميهمانت 
مرا ساكن نما در آستانت

مرا ديگر زغير خود جدا كن
خدايا دير شد ما را صدا كن

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: پنج شنبه 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


شب که راز بودنت را پوشید

باد که ساز دیدنت را سر داد

ابر که شوق خنده ات را بارید

من که شعر ماندنت را خواندم

لبهایم را می خندیدی

چشمانم را می باریدی

در رویایت می چرخیدم

آوازم را می رقصیدی

من هوای با تو سر کردن

تو دو راهی خطر کردن

ما در انتظار مهتاب ماندیم

ما شبیه هم ترانه ای خواندیم

شب که راز بودنت را پوشید

باد که ساز دیدنت را سر داد

ابر که شوق خنده ات را بارید

من که شعر ماندنت را خواندم

لبهایم را می خندیدی

چشمانم را می باریدی

در رویایت می چرخیدم

آوازم را می رقصیدی  @sadeghiiran

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ما دو جور قانون داریم یه سریش رو آدما گذاشتن و یه سریش قوانین هستیه ,
 برای این هم هست که کسی به حق و حریم انسانی آدما و بقیه موجودات زنده تجاوز نکنه
,اونایی که ما گذاشتیم قرار دادند
و با رعایت کردنشون نظمی ایجاد میشه که در کنار هم بهتر زندگی کنیم
البته بعضی هاش هم چون ایراد و اشتباه داره باعث تنش و جدایی میشه
که بهتره برای یک جامعه سالم همه قوانین همیشه به روز شن تا جامعه در هم قفل نشه,
 اما رعایت نکردن از قوانین هستی قطعا سلامت ما را از بین خواهد برد ,
قوانین هستی بر پایه یگانگی شکل گرفته
 بر پایه طبیعت و فطرت
 اگر از آنها تجاوز کنیم
 قطعا روزی جایی در حق ما و طبیعت ما تجاوز میشود ,
 روزی که ما به حریم کسی یا چیزی تجاوز می کنیم
او را از خود نمی دانیم فکر می کنیم که او یک غریبه ست
و ما مسول نیستیم
و روزی هم به حریم ما وخانواده ما تجاوز  می شود ,
چون ما را غریبه می دانند ,
, ومسئول نیستند !!!
غافل از اینکه او همان پاره تن من و شماست,
و ما همه با هم یک خانواده بزرگیم
سلامتمان را جدی بگیریم
چون ما مثل یک زنجیر بهم مربوطیم
و غریبه ای در کار نیست این قانونه طبیعته.                                             
   ایران صادقی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

غریزه و فطرت در نهاد همه ما وجود داره اما چیزی که اصل ما رو تعیین می کنه اگه تنها غریزه باشه با حیوانات هیچ تفاوتی نداریم ضمن اینکه در این صورت حیوان ها از انسانها کمتر خطرناکند چون نهایتا در زمان گرسنگی حیوانات دیگر را شکار می کنند حتی هم نوع خود را نمی کشند اما انسان انقدر خطرناکه که مثلا با ساختن بمب هم نوعان خود را قتل عام می کند جهت دادن به این غریزه و فطرت و تعادل ایجاد کردن کاریست که وظیفه ماست که بدون انکار و سرکوب و ارضای نا مناسب هر غریزه سالم بمونیم , فطرت و طبیعت انسان بر پایه نوع دوستی و یگانگی و عشق بنا شده و هر چه غیر عشق و بیگانگی باشد او را از طبیعت خود منحرف می کند و جامعه انسانها امنیتی نخواهد داشت.                                   

   ایران صادقی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دوستی سوال کردند که قوانین هستی را چه کسی میداند ؟ به نظرم ما کل هستی را در خود داریم و قوانینش هم در ما هست فقط باید موانع را حذف کنیم غبارها را کنار بزنیم تا آن را به وضوح ببینیم یاد این جمله افتادم که هر چه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و برعکس ...این یعنی به یگانگی رسیدن و وقتی با خود در صلح باشیم به یگانگی می رسیم قوانین هستی را که براین پایه بنا شده را درک می کنیم و از خودخواهی عبور می کنیم تا به عشق برسیم این ها لایه های درونی ما هستند هم خودخواهی هم عشق تا از خودخواهی عبور نکنیم به عشق نمی رسیم و عشق گوهر ارزشمندیست که با خودکشی و از بین رفتن منیتها که در طول زمان اجبارا در ما شکل گرفته و به آن عادت کردیم و وابسته شدیم ، ظهور می کند . این راه سخت نیست ساده ست فقط نیاز به هوشیاری دارد که همه در خود دارند اما از همه آن استفاده نمی کنند چون به آن آگاه نیستند و بیرونی ها مدام هواسشون را پرت می کنند!!!
ایران صادقی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


"پائولو كوئيلو" در اين مورد داستان قشنگي دارد) كه البته نمي دانيم نوشته ی خودش است يا از جايي برداشت كرده: (قصه، قصه ی جواني است كه نزد خردمندي مي رود و مي گويد كه من مي خواهم به Individuation برسم. خردمند يك ليوان آب به دستش مي دهد و مي گويد: "برو و دور اين باغ بگرد و برگرد، اما مواظب باش كه يك قطره از اين آب نريزد". جوان مي رود و بدون اين كه آب را بريزد برمي گردد. استاد مي پرسد كه: "آيا درخت ها را هم ديدي؟... چه درختي بود؟...شكوفه داده بود؟... ميوه داده بود؟" جوان مي گويد كه: "من حواسم نبود! "استاد مي گويد كه: "برگرد، دوباره ليوان را بردار و در باغ بچرخ و اين دفعه ببين كه درخت ها چه بودند؟... پرنده ها چه بودند؟..."  جوان رفت و خندان برگشت و گفت: "عجب ميوه هايي بودند؛ عجب شكوفه هايي بودند و عجب خرمالويي و..... خرگوشي بود و پروانه هايي و... عجب دنيايي!"... استاد گفت: "از ليوانت چه خبر؟!" جوان تازه متوجه شد كه ليوان خالي است! در اين جا استاد به او گفت: "همين است! ...  هنر زندگي كردن اين است كه تمام باغ را ببيني و حواست به آن ليوان هم باشد كه نريزد!" پائولو کوئیلو با اين استعاره زيبا، Individuation  يونگي را بيان مي كند. (مرحوم حسین پناهی هم شعری با همین حال و هوا دارد: "رسالت من شاید این است که دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم و شبی روی در رو، با خدای خود نوش کنم!")

 دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک 


در اینجا  Individuation یعنی به تفرد رسیدن و اجتماعی شدن  ... به تفرد رسیدن هم یعنی به تعادل رساندن جنبه های متضاد درونی همان چیزهایی که ما را به دوگانگی ویا چند گانگی  و یا بیگانگی می رساند ... حتما دیدید گاهی کارهایی را انجام می دهیم بر خلاف آنچه به آن اعتقاد داریم و برعکس  و این خودمان را هم متعجب می کند ...  برای یگانه شدن و به تعادل رسیدن  یا همان مسیری که به آن تفرد گفتند باید اجتماعی شد ... انگار که ما در درون خود در حال  حل کردن یک پازل هستیم در عین حال یک قطعه از پازل هستی در بیرون  و این دو به هم مربوط است در عین حال ما یک موجود اجتماعی هستیم و هم به تنهایی برای خودمان کافی ... ما در اصل این ارتباط را کشف می کنیم و مثال لیوان آب و تماشای باغ و هنر زندگی می تونه مثال قابل تاملی باشه ... , وساده شدش اینه که بنی آدما اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند ....                                                                                                                    ایران صادقی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آنچه را سنگ ها، گیاهان و حیوانات هنوز می دانند، فراموش کرده ایم.
فراموش کرده ایم که چگونه باشیم،
آرام باشیم.
خودمان باشیم،
آنجا که زندگی هست باشیم
اینجا و اکنون.

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بیماری نشانه دارد و سلامتی هم ...
همانطورکه تب نشانه مقاومت بدن در برابر میکروبها و ویروس هاست
 درد روانی و نگرانی هم نشانه بیماریست
و مقاومت روح دربرابر منیت و عادتها و خواسته های نفس است
 سلامتی هم نشانه دارد نشانه آن عشق است و یگانگی  ,شادی و رضایت قلبی ...
کسی که به عشق می رسد چون عشق از جنس فروانی و بخشش است
 این عشق را, این نور را بی چشم داشت و خودجوش
 در همه جا تقسیم می کند تا عشق جلوه حقیقی خود را بیابد .
 در بیماری چیزایی وجود داره که در سلامتی آنها نیستند
 و به جاش یه چیزای دیگه هستند
مثلا در بیماری غم و درد و نگرانی و خستگی هست دلیل هم دارد
 چون در بیماری انسان دور باطل می زند انرژی زیادی بیهوده مصرف میشه
 و این خستگی دلزدگی روزمرگی و دلمردگی میاره
اما در سلامتی چون بیراهه نیست و تمرکز وجود داره فرد احساس خستگی نداره
و چون مقصد را همیشه همانجایی که هست می بینه پر است از انرژی ,
در بیماری  فرد دچار بیگانگی و تفکیک قایل شدن و خوب و بد ساختن است
غریبه و خودی ایجاد می کند و دشمن همیشه در کمین است
ودر انتظار روزها و لحظه های خوبتر این لحظه را هدر می دهد
 اما  در سلامتی ، یگانگی او را شفا داده و نه تنها بیگانگی ها نیستند
 بلکه یگانگی قدرتی به او می دهد که حتی بیماری های جسمی را هم شفا می دهد و جوان و شاداب می ماند
.در بیماری همه خوابند گویا به کما رفتند
 اما در سلامتی همه مراقب هم و بیدارند .
 بیماری یعنی فراموش کردیم کی هستیم و به کجا می رویم
هر چند احساس موفقیت  و حال خوب هم هر از گاهی داشته باشیم
 اما در سلامتی هوشیاریم و دقیقا می دانیم کجا ییم
هر چند هر از گاهی احساس شکست و حال بد هم داشته باشیم .                                     

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

چشم جهنم بین و چشم بهشت بین

زیبایی هست و همه چیز زیباست، فقط چشم زیبابین نسل بشر دچار اختلال شده است، چشم تمامیت بین انسان دچار ناقص بینی شده است، چشم کمال بین ما دچار عارضه شده است. به خاطر آن می گویند که نور از درون می تابد، نور خورشید برای بیرون است و نور درون آن را کامل می کند.
هرکسی برای خودش یک جهنم و یک بهشت دارد هم یعنی همین، هرکسی را در قبر خودش می گذارند هم یعنی همین.
با چشم های جهنمی نمی توان بهشت رفت، بهشت هم که بروی آنجا را جهنم خواهی دید، برای اینکه چشم ها و گوش ها و تمام جوارح ما باید بهشتی باشد تا بهشت را بتوانیم تمامیتاً تجربه کنیم.

قاسم سلطانی

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

روح زندگی و حیات را در خود احیا کنیم :
همان طور که ورزش برای بدن لازمه تا جسم را شاداب و فعال نگه داره و تمرین مداوم لازم داره
روح ما هم نیاز داره به تکاپو و دانستن تا جوان و شاداب بماند
و این دو از هم جدا نیستند  
اینطور نیست که چیزهایی را بدانیم و همان کافی باشد
مثل آب باید جریان داشت تا زلال شد
با چشم حقیقت بین باید به اسرار هستی پی برد
تا پاره ای از دل زندگی شد و حیات را تجربه کرد  
چشم سطحی بین ما زندگی را درحد خودش تجربه خواهد کرد
 و یک زندگی سطحی  
و  راکد ماندن با مردن تفاوتی ندارد
و نتیجه اش خستگی و دلمردگیست
 باید که روح زندگی در ما جریان داشته باشد وگرنه کسالت و بی حوصلگی
مارا اسیر و برده خود می کند
و هرگز رهایی را ، زندگی را نمی فهمیم و آن را سوء تفاهم خواهیم کرد.
 
 ایران صادقی  

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

فراموشکاری ما
دیدید گاهی مثلا به خرید می ریم
یه چیزی می خواهیم اما چیزهای دیگه که می بینیم
 انقدر حواسمون رو پرت می کنه که یادمون می ره  برای چی اومده بودیم خرید
دقیقا حکایت ما آدماست انقدر این بیرونی ها  برامون جذابیت ایجاد می کنند
 و ما را  سرگرم نگه می دارند که یادمون می ره برای چی اومده بودیم بیرون
ما متولد شدیم بزرگ شدیم
انقدر درگیر پدر و مادر و همسر و فرزند و دوست وکار و  خانه وماشین و .....شدیم
که خودرا فراموش کردیم  
مثل پرنده ای که از خونش میاد بیرون
یادش میره خونش کجا بوده
وبرای زمستانش غذا جمع می کند
اما فراموش می کند که آنها را کجا گذاشته است !

ایران صادقی  

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

جابر بن عبدالله انصارى گوید:

روزى به همراه مولاى متقیان، امام على(علیه‎السلام) بودم، شخصى را دیدیم كه مشغول نماز است، حضرت به او خطاب كرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى‎دانى كه چگونه و براى چه مى‎باشد؟
اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟

حضرت فرمود: آرى، به حق آن كسى كه محمد(صلّى الله علیه و آله) را به نبوت مبعوث گردانید، نماز داراى تاویل و مفهومى است كه تمام معناى عبودیت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض كرد: پس مرا تعلیم فرما.

امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تكبیر آن است كه خداوند، سبحان و منزّه است از این كه داراى قیام و قعود باشد.

دوّمین تكبیر یعنى؛ خداوند، موصوف به حركت و سكون نمى‎باشد.
سوّمین تكبیر یعنى؛ این كه نمى‎توان او را به جسمى تشبیه كرد.
چهارمین تكبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمى‎شود.

پنجمین تكبیر مفهومش آن است كه خداوند، نه محلّ خاصّى دارد و نه چیزى در او حلول مى‎كند.
ششمین تكبیر معنایش این است كه زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.
و هفتمین تكبیر یعنى؛ بدان كه خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى ابعاد و جوارح نیست .

سپس در ادامه فرمایش خود فرمود: معناى ركوع آن است كه مى‎گویى: خداوندا! من به تو ایمان آورده‎ام و از آن دست برنمى‎دارم، گرچه گردنم زده شود.

و چون سر از ركوع بر مى‎دارى و مى‎گویى:
 «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» ؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده‎اى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستىِ مطلق تویى .

و هنگامى كه سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاك آفریده‎اى؛ و سر بلند كردن از سجده یعنى؛ مرا از خاك خارج گردانده‎اى .

و همین كه دوّمین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاك برمى‎گردانى؛ و چون سر بلند كنى گویى: و مرا از درون همین خاك در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مى‎گردانى .
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل بیت او (علیهم صلوات الله) مى‎باشد.

و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، كه در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.

 


برگرفته از مستدرك الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحارالانوار، ج 84، ص 253، ح 38.

نویسنده: s*****n ׀ تاریخ: پنج شنبه 10 تير 1395برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , ssb.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com